بسم الله الرحمن الرحیم- - به بهانه حمله به برجهای دوقلو- بخش سوم-تاریخ مصرف بسیاری از حکومت های منطقه به پایان رسیده بود من جمله افغانستان وعراق وقدرت ایران روبه افزایش بود با بردن جنگ این افزایش رو به ازدیاد بود وبحران کمونیست در شوروی به نفع ایران ومنطقه تمام میشد واز همه مهمتر یک بوق ضد امریکا درمنطقه غربی که همه چیزاش درمنطقه اشکار بود بشدت ازار میدادوفلسطین از این موقعیت سود جست وبه سختی مهارشد ولی لبنان به خوبی از این موقعیت بخصوص شیعیان ازان بهره جستند و ودر افغانستان روسها به پشتیبانی ایران وارد گود شدند وکابل مداوم تهدید میشد وابروئی برای برای امریکا ویارانش درمنطقه برایحمایت از بن لادن نگذاشت ومجبور به ترک بن لادن از افغانستان ولو به صورت موقت شدند وژست دمکراسی وحمایت از مردم را بگیرنند- دومقدمه لازم است فرب بعد از هواپیما ربائی های فلسطینیها بشدن هوشیارانه عمل میکرد ومسلمانان وافراد خاور میانه بشدت کنترول میشدند یک دانشجوی ایرانی که سالها درانگلستان بود سوار ماشین اش میشود که به شمال رود در توی راه خراب میشود وخوداش را به یک دهکده نزدیک میرساند تا انرا تعمیر کند ده بغلی یکمرکز نظامی وجود داشتهاست بلافاصله از ایشان باز جوئی میشود که چه اطلاعاتی ازاین مرکزی دارید وفتیکه متوجه میشوند به خاطر خرابی ماشین بوده است میگویند ازاین به بعد درجاده میمانی واز امداد ماشین کمک میخواهی تا حدودی روحیهاش را باخته بود- یک دانشجوی عرب که شما انگلستان درس میخواند هر وفت که به لندن میامده است با قطار دودختر دانش اموز هم یا درکوپه او بودند ویا انکه در کوپه مجاور بودند که بعدا به کوپه اومنتقل میشدند با مزه وجدی بودند دقیقا ایشان راا ستنطاق میکردند وهمه چیز را بازرسی میکردند بطریکه ایشان حتی کیف پولی خوداش را درمیاورده است ونشان میدادهاست وبا دوربین از او عکس میگرفتند واز او میخواستند که ازانها عکس بگیرد ورحیهاش را کلا باخته بود در همسایگی یک فردی بود قد بلند وورزشکار بود وبسیار هم به من میخندید وکلاه اش را لبه کلاه اش را میگرفت کمی جا به جا میکرد ماهم برخورد نداشتیم به موازات هم عبور میکردیم ویک دفعه جلو رفتم گفت اسم شما فلانی است گفتم بله وگفت اسم پدر شما فلانی است گفتم بله ایشام گفت پدر شما در لندن در دانشگاه اقتصاد درس میخواند هاست وکل زبامش را انجا خواند است پیش فلان استاد وحالا پسر ان ان استاد جای پدراش است وشماهمبروید زبان را پیش ایشان بخوانید گفتم شغل شما چیست؟ ایشان گفت لوله های اتمی را پاک میکنم گفتم خطرناک نیست گفت بود ولی حالا نیست ومداوم توسط موش چک میشود ولی یک زمانی دست من که که اشاره به دست راست میکرد سرخ شد ولی تشخیص دادند که مال گرد وغبارانجا است وحساسیت است من به دانشگاه اقتصاد رفتم از محیطاش خوشم نیامد اولا دانشجوی ایرانی نداشت ودرثانی درست مانند قبرستانبود وبسیار قدیمی من که از راهروی انجا بالا میرفتم یاد فیلم های پلیسی ودادگاهی میافتادم وراهش به مترو کمی دور بود- مقدمه دوم- ایران میخواست از مدل حراست امریکا در مسائل هواپیمائی تقلید کند زیرا افسر ها میترسیدند با هواپیما سفر کند- وبه خاطرگرانی تعلیم وهزینه اجرا انرا رها کردند هردوماه افراد توسط کامپیوتر باعوامل بسیار زیاد چک میشنود وبرای دوماه بعد اتخاب میشوند وبعد مذهبی اینجا بسیار مهم بود؟ هرکس تخصص خوداش را میفهمید وبعد از دوماه همه چیز تغیر میکرد ویا فرد به باز سازی میرفت ویا به یک شغل دیگر بخصوص اشنایان ان فرد ایشان را بشناساند ویا به مرکز دیگر هواپیمائی منتقل شود که همه چیز فرق میکرد – روسها هم جز یکسری مسائل کلی را درک کند-ادامهدارد